شکست بغض زمین در سکوت کرمانشاه
تو آمدی و نجاتی به اهل خانه شدی
نشست بر گل غم ، کشتی گذرگه عمر
تو آمدی و چو صبحی بر این کرانه شدی
رَمید غنچه ی عاشق ، چو دید غرّش خاک
تو آمدی و سحابی بر این جوانه شدی
زمان ، قرار ِمرا با نهیبِ خاک برید
تو آمدی و قراری بر این زمانه شدی
میان سنگ و کلوخ از درون کشیدم آه
تو آمدی و امیدی در این میانه شدی
نه اشتیاق حضور و نه میل ماندن بود
تو آمدی و به ماندن مرا بهانه شدی
مرا نشانه ای از عطر حیدری دادند
تو آمدی و دلیلی بر این نشانه شدی
فدای مقدم تو ای نگار خوش خط و خال
تو آمدی و طریقی بر این روانه شدی
مرا توان سرودن نمانده بود ولی
تو آمدی و شروعی بر این ترانه شدی