شهید راه حق, غل و زنجیر تن و عالم ماده را از خود جدا کرده و در مسیر ابدیت پرواز می کند مسیری که همه عارفان در مشاهده آن انگشت حیرت و حسرت بر دهان می گزند. ادامه مطلب...
کجایید ای شهیدان خدایی / بلاجویان دشت کربلایی / کجایید ای سبکروحان عاشق / پرنده تر ز مرغان هوایی
ابیات بالا یکی از جلوههای حماسه حسینی در ادبیات عرفانی است. شهید راه حق، غل و زنجیر تن و عالم ماده را از خود جدا کرده و در مسیر ابدیت پرواز میکند. مسیری که همه عارفان در مشاهده آن انگشت حیرت و حسرت بر دهان میگزند. مولانا در ابیات بالا، بالاترین سزاواریها را به شهیدان میدهد و نه این که او میدهد بلکه هر آنچه خود از عظمت و بزرگیشان مییابد به لحن شاعرانه خود بیان میکند، اما نکته عارف در مقابل این شهیدان و خصوصا سرور ایشان آن است که با حسرت در جستجویشان است.
خطاب «کجایید» پرسشی است که با حسرت فراق همراه است و سوز دوری را در عارف نشان میدهد. این همان عارفی است که در جای دیگری برخی را که هنوز هم با نام حسین درگیر بیداری نمیشوند مورد خطاب قرار میدهد و میگوید که عزا بر خود کنید «زین که بد دردی است این خواب گران».
در تلقی عارفان از شهادت، بیداریآفرینی و احیا در پس مجاهدت شهید قرار دارد. احیا بعد اجتماعی و عمومی مجاهدت شهید است و بعد فردی آنچه در پی مقام شهادت در عرفان به دست میآید همان مقام فناست که از درجات عالی تکامل انسان است. جالب است که مولانا در بیت بعدی سروده خود میسراید:
کجایید ای در زندان شکسته
کسی گوید مر عقل را کجایی؟
زندان همان تنگنا و قفس جسم است که ارواح شهدا از ابدانشان در حالتی که هم آنها از خداوند راضیاند و هم خداوند از آنان به آسمان کوچ میکند، اما پیش از این، پرسش دیگری در این شعر مطرح میشود و آن این که آیا کسی از عقل میپرسد که در کجاست؟ اگر منظور عارف این باشد که شهدا مثال و ممثل عقل روحانیاند، پس پرسش از جا و مکان آنها بیمورد است چرا که آنان در همه جا و در علو مکانند و در شادی وصولشان عند ربهم یرزقونند.
در عرفان، بر حسب آموزههای قرآنی، شهید در مقام عند ربهم است و از علو این مقام شاید بتوان گفت همین بس که حضرت ختمی(ص) نیز به یکی از مقامات خود چنین اشاره میفرمایند: «لی معالله وقت لایسعنی ملک مقرب و لا نبی مرسل» مرا با خدا وقتی هست که در آن هیچ ملک مقرب و نبی مرسلی را مشارکت نیست و شهید هم حسب آیه قرآن پس از معیت رسول، از مقام عند ربی برخوردار است.
جالب اینجاست که هم در زبان عربی و هم در زبان یونانی شهید از ریشه لغت انگلیسی (Martyrdom) بهمعنای شاهد است، یعنی بیننده. پیامبر(ص) نیز در قرآن به شهید در معنای ناظر و بیننده متصف شده است که این شهید البته در خود شعور و دانایی و حکمت را جای داده است.
یکی از گزارهها و روایات مهمی که در عرفان اسلامی بالاترین درجات کمال را تصویر میکند و فراتر از فهم عقل معاش است، داستان عشق به خداست که ره به شهادت میبرد. در حدیثی قدسی که معمولا در کتب عرفانی با اسنادش مضبوط است آمده: «من طلبنی وجدنی و من وجدنی عرفنی و من عرفنی احبنی و من احبنی عشقنی و من عشقنی عشقته و من عشقته قتلته و من قتلته فعلی دیته و من علی دیته فانا دیته» یعنی هرکه در پی من آمد، مرا خواهد یافت و آن که مرا یافت، مرا خواهد شناخت و هر که مرا بشناسد، مرا دوست خواهد داشت و هر که در محبت من آویزد، عاشقم خواهد شد و هر که عاشقم شود، من نیز عاشقش خواهم شد و هر که را که عاشقش باشم، خواهمش کشت و هر که را بکشم، دیهاش بر من واجب است و من خود دیه او خواهم بود.
بیشک این عبارات نشان از آن است که رابطه میان خدا و شهید، رابطه عاشق و معشوق است. چنان که شاعر میگوید: زیر شمشیر غمش رقصکنان باید رفت...
امام خمینی(ره) به عنوان عارفی بزرگ در مواجهه با شهادت به مفهوم عرفانی آن تأکید کرده و فنای جان را مرحله وصول به شهود و رویت تجلی الهی میداند:
«آنچه مانع از رؤیت تجلی الهی است، حجابهایی است که میان حق و بنده حائلند و برای دیدن جلوه خدا باید این حجابها را ـ که برخی ظلمانی و برخی نورانیاند ـ پاره کرد و سختترین و ضخیمترین این حجابها، حجاب خود است. شهید، سالکی است که با تقدیم جان خود، این حجاب را میزداید و به مقام کمال انسانی و فنای فیالله میرسد و بیهیچ حجاب به وجه الله نظر میکند و در این نظاره است که شهید با انبیا مقارنت مییابد؛ چنان که بنا بر روایتی از اصول کافی که در آن هفت خصلت برای شهید شمرده شده، آخرین و مهمترین آنها چنین است: «شهید نظر میکند به وجه الله و این نظر به وجه الله راحت است برای هر نبی و هر شهید.»